Untitled Document

در صدق - ۳

صدق سیم در عزم بود، كه كسی عزم كند كه اگر ویرا ولایتی باشد عدل كند و اگر مالی باشد بصدقه بدهد و اگر كسی پدید آید كه بولایت یا بمجلس یا بتدریس اولی تر بود تسلیم كند، و این عزم گاه بود كه قوی و جازم بود، و گاه بود، كه در وی ضعفی و ترددی باشد: آن قوی بی تردد را صدق عزم گویند، چنانكه گویند این شهوت كاذب است یعنی اصلی ندارد، و صادق است یعنی قوی است، و صدیق آن بود كه همیشه عزم خیرات در خویشتن بغایت قوت یابد، چنانكه عمر گفت- رضی الله عنه- كه: مرا گردن بزنند دوستر ازان دارم كه امیر باشم بر قومی كه ابوبكر دران میان بود، كه وی عزم قوی یافت از خویشتن بر صبر كردن بر گردن زدن، و كس باشد كه اگر ویرا مخیر كنند میان كشتن وی و میان كشتن ابوبكر حیات خود دوستر دارد، و چند فرق بود میان این و میان آنكه كشتن خویش بر امیری ابوبكر دوستر دارم؟

صدق چهارم در وفا بود بعزم كه باشد كه عزم قوی بود برانكه در جنگ جان فدا كند و چون مقدمی پدید آید ولایت تسلیم كند، ولكن چون بدان وقت رسد نفس تن در ندهد، و اندرین گفت: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه»، یعنی بعزم خویش وفا كردند و خویشتن فدا كردند، و در حق گروهی كه عزم كردند كه مال بذل كنند و بدان وفا نكردند چنین گفت: «ومنهم من عاهدوا الله لئن آتینا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحین۞ فلما آتیهم من فضله بخلوا به» [كسانی از ایشان با خدا پیمان بستند كه چون بانان از فضل خود ببخشد صدقه دهند و از نیكو كاران باشند۞ پس خدا بایشان از فضل خود غایت فرمود بخل ورزیدند] تا آنجا كه گفت: بما كانوا یكذبون ایشان را كاذب خواند اندرین وعده،