در بیان احوال بدایت و نهایت آن حضرت (خواجه باقی بالله) - ۷
چون حضرت شیخ از سلسله عیله نقشبندیه پیر مجاز بودند و استعداد طالب متوجه آستان آن بزرگوار نفحات ربانیه از دریچه همان خانواده اقبال فرمودند بعد از انتقال آنحضرت بدارالقرار غیبت معهوده حضرات خواجها جلوه گر شد و ارواح طیبات ایشان در مبشرات نمودن گرفتند و تلقینات فرمودند و به یمن توجه ایشان آن نسبت را قوتی پیدا شد و دائره غیبت وسعتی پیدا كرده و راه روشن شده فی الجمله جمعیتی دست داد تا آن كه بجذب عنایت ایشان بخدمت مخدومی حقائق پناهی ارشاد دستگاهی حضرت مولانا خواجگی امكنكی [خواجگی امكنكی توفی سنة ۱۰۰۸ هـ. ق. [۱۵۶۰ م.] در بخارا] قدس الله سره العزیز رسیده شد و بطوع و رغبت خود بیعت و مصافحه بدست آورد و طریقه خواجگان اخذ كرده شد و بطفیل ملازمت آنحضرت و ارواح طیبه خواجه نقشبند و خلفای ایشان در سلک افتادگان آن راه و نیازمندان این درگاه در آمده شد اللهم احینی مسكیناً وامتنی مسكیناً واحشرنی فی زمرة المساكین والسلام علی من اتبع الهدی انتهی كلامه الشریف از فحوای این نمیقه در افشان و از اتیان بدایت احوال ایشان كه ما اندكی ازان لب كشودیم و كذلک از مضمون این ابیات شریفه ایشان كه
شنیدم كاشفِ راز نهانی # ابوالقاسم چراغ كبركاتی#
كه بودی درد جان نام اویسش# كه باشد شربی از جام ِ اویسش#
كیم من كین هوس گیرد دماغم# نیابد نور این سودا چرا غم#
زبانم زین تلفظ گر چه بندست# سرم بیخواست صید این كمندست#
چنان مستفاد گردیده كه حضرت خواجه ما اویسی بودند و تربیت از روحانیت حضرت رسالت صلی الله علیه وآله وسلم و حضرت خواجه بزرگ بهاؤ الحق والدّین و خلفای ایشان رضی الله عنهم یافته و بنظرات عنایات آن بزرگواران كار را بانجام رسانیده