در بیان احوال بدایت و نهایت آن حضرت (خواجه باقی بالله) - ۸
بعد از حصول كمال چون از پیر ظاهر نیز چاره نیست بماوراء النهر رفته از خدمت مولانا خواجگی مجاز گشته اند یكی از صاحبدلان صادق القول كه آن وقت حاضر بوده باین حقیر گفت روزی پیش ازانكه حضرت خواجه از هندوستان بماوراء النهر شوند در لاهور بمسجد برای أدای نماز فرض از فرایض خمسه درآمدند در اثنای نماز ناگاه از سینه سكینه ایشان آوازی مهیب ظاهر شد چنانكه اهل صف نماز را ازان حیرتها روی داد بعد از ادای تسلیمتین حضرت خواجه بتعجیل هر چه تمام تر از مسجد بیرون رفتند ازان پس دو سه تن از نزدیكان را فراهم آورده در منزل خود ادای جماعه میفرمودند و ایضاً عزیزی حكایت كرد كه من نیز ازان مقتدیان مخصوص آن مقتدای امام بودم روزی در میان نماز دیدم كه حضرت خواجه را رو بسوی قبله است بسوی ما نیز و بر ما می نگرند از مشاهده این حالت بر من رعشه افتاد تا بلرزش و پیچش تمام نماز را تا آخر رسانیدم و آنچه دیده بودم معروض داشتم تبسم نمودند و از افشای آن مرا منع فرمودند راقم این حروف عفی الله عنه گوید این دو معامله مذكوره دو شاهد عدل اند بكمال مناسبت و تبعیت ایشان بحضرت خواجه عالم صلـّی الله علیه وآله واصحابه وسلم چه از انحضرت علیه الصلٰوت والتحیة مرویست كه در نماز جوش سینه انورش تا بمیلی رفتی و نیز از خصائص آنحضرت ست كه همواره از قفا چنان می دیده اند كه از پیش لیكن حضرت سیدالانبیاء را همه وقت وفور اینمعنی حاصل بوده این بزرگ امت او را از غایت اتباع آن سرور اگر در نماز كه معراج مؤمن ست وقتی از اوقات این دولت روی داده محال نبوده كه بزرگان گفته اند تابع كامل را از همه چیز متبوع پرتوی و نصیبی ست با وجود حصول این حالات و كمالات و رجوع طلاب باستان ایشان حضرت خواجه از یمن همت عالی و تفرید والا بر سر مشیخت و تعلیم طریقت نیامدند