در بیان احوال بدایت و نهایت آن حضرت (خواجه باقی بالله) - ۱۰
بالجمله چون حضرت خواجه ما قدس سره بخدمت مولانای مذكور رسیده اند نهایت عنایات و رعایات دیده اند حضرت مولانا بعد از استماع احوال بلند ایشان سه شبانه روز لیلاً و نهاراً در خلوت بایشان صحبت داشته اند و بر بعض زوائد فوائد اطلاع داده فرموده اند كه كار شما بعنایت الله سبحانه و به تربیت روحانیت اكابر این سلسله علیه بانجام رسیده شما را باید باز بهندوستان شد كه این سلسله علیه را آنجا از شما رونقی تمام پدیدار آید و مستفیدان عالیمقدار آنجا از یمن تربیت شما بروی كار آیند خواجه ما هر چند از راه انكسار و دید قصور احوال عذرها در میان نهاده اند حضرت مولانا از الحاح باز نمانده اند و راه استخاره نیز موافق فرمودهٔ حضرت مولانا كشوده عزیزی از اقربای حضرت مولانا كه از حاضران آن وقت بوده گفت چون بعض یاران قدیم الخدمت صاحب النسبت حضرت مولانا شنودند كه حضرت مولانا خواجه را درین چند روزه صحبت خلافت و اجازت كامله داده رخصت كشور هندوستان فرمودند از غیرت بشوریدند و چون خبر شورش آنان بحضرت مولانا رسید فرمودند كه یاران ندانسته اند كه كار این جوان را تمام كرده نزد شما فرستادند جز این نه بود كه نزد ما تصحیح احوال خود نمود لاجرم هر كه چنان آید چنین رود پس حضرت خواجه ما زلال آسا بطالع لب تشنگان بیابان هندوستان متوجه آن گشاده بوستان گردیدند و زمانه بزبان حال مضمون این مقال را مترنم گشت
## شكر شكن شوند همه طوطیان هند # زین قند پارسی كه به بنگاله میرود #
چون بهند رسیدند سالی در بلده لاهور بماندند و بسا علما و فضلای آن بلده شیفته محبت ایشان شدند لیكن ازانجا كه شهر دهلی بقعه ایست دارالاولیاء و بیت الفقراء آنجا آمده در قلعه فیروزی كه سر منزلی ست بغایت دلگشا و مشرف بر دریا و مشتمل بر مسجدی در نهایت عظمت و بركت و صفا سكونت اختیار نمودند و تا زمان ارتحال ازین دار پُر ملال بجای دیگر انتقال نفرمودند