Untitled Document

معنی حشر و نشر و بعث و اعاده - ۲

و این بار آسانتر بود: كه اول هم قالب میبایست آفرید، و هم روح، و این بار خود روح بر جای خویش است – اعنی [یعنی] روح انسانی – و اجزاء قالب نیز بر جای خویش است، و جمع آن آسان تر از اختراع آن – از آنجا كه نظر ماست – و از آنجا كه حقیقتست، صفت انسانی را بفعل الهی راه نیست: كه آنجا كه صفت دشواری نباشد، آسانی هم نیست.

و شرط اعادت آن نیست كه هم آن قالب كه داشته است با وی دهند، كه قالب مركب است، و اگرچه اسب بدل افتد، سوار همان باشد. و از كودكی تا پیری خود بدل افتاده باشد اجزای وی با اجزای عذایی دیگر، و وی همان بود. پس كسانی كه این شرط كردند، تا بریشان اشكالها خاست، و از آن جوابهای ضعیف دادند، از آن تكلف مستغنی بودند كه ایشانرا گفتند كه: «مردمی مردمی بخورد، همان اجزا اجزاء این دیگر شود، از این دو با كدام دهند؟ و اگر عضوی از وی ببرند، و انگاه طاعتی كند، چون ثواب یابد، این عضو بریده هم با وی باشد یا نه؟ اگر با وی نباشد، در بهشت بی چشم و بی دست و بی پای چگونه بود؟ و اگر با وی باشد، آن اعضاء را درین عالم انبازی نبود در طاعت و عمل، در ثواب چگونه انباز بود؟» و ازین جنس ترهات [سخنان بیهوده و هرزه – خرافات و مهملات] گویند، و جواب تكلیف كنند. و بدین همه حاجت نیست چون حقیقت اعادت نیست، كه بهمه قالب حاجت نیست، و این اشكال از آن خاست كه پنداشتند كه توئی تو و حقیقت تو قالب تو است، چون آن بعینه بر جای نباشد، آن نه تو باشی، بدین سبب در اشكال افتد و اصل این سخن بخللست [بخلل: باطل – غلط].