Untitled Document

ذكر امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه - ۲

و ازانجمله آنست كه روز آدینه در میانه آنكه بمنبر بر آمده بود و خطبه میخواند ترک خطبه كرد و دو بار یا سه بار گفت یا ساریة الجبل و بار بخطبه مشغول شد و تمام ساخت مردمان گفتند همانا كه عمر بن الخطاب رضی الله عنه دیوانه شده است عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه بعد از نماز بر وی در آمد و گفت ای عمر چه بود ترا كه در میان خطبه آن سخن گفتی و زبان مردم را بر خود دراز كردی گفت دران وقت دیدم كه ساریه و قوم وی نزدیک كوهی با كافران محاربه میكنند و كافران از پیش و پس ایشان در می آیند چون آنرا دیدم بیطاقت شدم و آن سخن گفتم تا پشت بكوه باز نهند و از شر كافران باز رهند و گویند كه از مدینه تا لشكرگاه ساریه یكماهه راه بود چون یک چند برآمد و ساریه ازان سفر مراجعت كرد گفت كه روز جمعه با كافران محاربه میكردیم از وقت صبح تا وقت نماز جمعه ناگاه شنیدیم كه منادی ندا میكند كه یا ساریة الجبل پشت بكوه باز نهادیم و چندان محاربه كردیم كه بسیاری از ایشان كشته شدند و دیگران بگریختند چون آنان كه بر عمر رضی الله عنه طعن جنون زده بودند این سخن را شنیدند گفتند بگذارید ویرا كه از برای این كار ساخته شده است و گویند كه این سخن را در همان روز با امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه گفتند فرمود كه وی هیچ كاری نكند و سخنی نگوید كه از عهده آن بیرون نتواند آمد.