Untitled Document

نصایح و مناجات پیر طریقت شیخ بزرگوار «خواجه عبدالله انصاری رحمه الله علیه »

یكمن نان از یک منان طلب كه ازین دو نان بسنان دو نان حاصل نتوان كرد. (قطعه)

(دلا چون ز دو نان بریدی طمع) (ز قوت كسان قوت جان مخواه)

(سنان خور تو جان من و هیچ وقت) (ز درگاه دو نان یكی نان مخواه)

الٰهی ازآن خوان كه از بهر پاكان نهادی نصیب من بینوا كو اگر نعمتت جز بطاعت نباشد پس این بیع خوانند لطف و عطا كو، اگر دربها مزد خواهی ندارم و گر بی بها دهی بخش ما كو، اگر از سگان توام استخوانی و اگر از كسان توام مرحبا كو، زاد برگیر كه سفر نزدیک است از ندامت چراغ افروز كه عقبه بس تنگ و تاریک است، بی نیازیرا از خلق تاج كن و بر سر نه سرانجام خود را چراغی در بر نه، یكذره شناخت به از دو عالم یافت. طالب دنیا رنجور است و طالب عقبی مزدور است، ایمن منشین كه هلاک شوی ایمن آنزمان شوی كه بایمان در زیر خاک شوی، آنرا كه تو خواهی آب در جوی او روان است، و آنرا كه نخواهی چه از دیده جان دیدن كار آنانست و این كار مردانست.

الٰهی از كوی جفا گذر كردم و از راه وفا حذر كردم چه كنم اقتدا بپدر كردم، چشم نگاهدار تا دل بباد ندهی و زبان نگاهدار تا سر بباد ندهی و وضو نگاه دار تا نماز بباد ندهی پیكار كنی به كه بیكار باشی. پیوسته سه چیز از سه چیز بفریاد است: ایمان از حرص، جان از زبان، دل از دیده. خلعت در سحر بخشند و تو خوش خفته بیداری از مجلس آید و تو رمیده حكمت از شكم گرسنه خیزد و تو سیر خورده ای، در آن محله كه محبت جای گیرد عافیت بگریزد. محبت گلیست محنت و بلا خار آن، كدام دل است كه نیست گرفتار آن عشق چیست شادی رفته و غم مانده عاشق كیست دم فروشده و جان برآمده.

الٰهی شادی نمی شناختم می پنداشتم كه شادم اكنون مرا چه شادی كه شادی شناسی را بباد دادم.

الٰهی چون بدانستم كه توانگری درویشی است، دوست درویشم چون وعده دیدار دوست كردی غلام دیده خویشم.