پیدا كردن علاج عجب - ۱
بدانكه عجب بیماریی است كه علت آن جهل محض است، و علاج آن معرفت محض است، پس كسی كه شب و روز اندر علم و عبادتست گوییم كه: عجب تو از آنست كه این بر تو همی رود و تو راه گذر آنی یا از آنكه از تو در وجود می آید و قوت تو حاصل میشود؟ اگر از آنست كه در تو میرود و تو راه گذر آنی راه گذری را عجب نرسد، كه راه گذر مسخری باشد و كار بوی نبود، و وی اندر میانه كه بود؟ و اگر گویی من همی كنم و بقوت و قدرت منست، هیچ دانی تا این قوت و قدرت و ارادت و اعضا كه این عمل بدان بود از كجا آوردی؟ اگر گویی بخواست من بود این عمل، گویم این خواست را و این داعیه را كه آفرید و كه مسلط كرد بر تو و كی سلسله قهر اندر گردن تو افگند و فرا كار داشت، كه هر كه را داعیه بر وی مسلط كردند ویرا موكلی فرستادند كه خلاف آن نتواند كرد، و داعیه نه از ویست كه ویرا بقهر فرا كار دارد، پس همه نعمت خداوندست و عجب تو بخویشتن از جهلست، كه بتو هیچ چیز نیست، باید كه تعجب تو بفضل حق تعالی بود، كه بسیار خلق را غافل گرداند و داعیه ایشان بكارهاء بد صرف كرد، و ترا از عنایت خویش استخلاص فرستاد و داعیه را بر تو مسلط كرد و ترا بسلسله قهر بحضرت عزت خود همی برد، و اگر پادشاهی اندر غلامان خود نظر كند و از میان همه یكی را خلعت دهد بی سببی و خدمتی كه از پیش كرده بود، باید كه تعجب وی از فضل ملک بود كه بی استحقاق ویرا تخصیص كرد نه بخود،