پیدا كردن علاج عجب - ۲
پس اگر گوید: ملک حكیم است تا اندر من صفت استحقاق ندیدی آن خلعت خاص بمن نفرستادی، گویند تو صفت استحقاق از كجا آوردی؟ اگر همه از عطاء ملک است پس ترا جای عجب نیست؛ و همچنان بود كه ملک ترا اسبی دهد عجب نیاوردی، و آنگاه غلامی دهد عجب آوری و گوئی مرا غلامی داد كه اسب داشتم و دیگران نداشتند، و چون اسب نیز وی داده باشد جای عجب نبود، بلكه چنان بود كه هر دو بیک بار بتو دهد. همچنین اگر گوئی: مرا توفیق عبادت ازان داده است كز ویرا دوست داشتم، گویند این دوستی اندر دل تو كی افكند؟ اگر گوئی دوست ازان داشتم كه بشناختم ویرا و جمال وی بیافتم، گویند این معرفت و این دیدار كه داد؟ پس چون همه از ویست باید كه عجب تو بخود نبود، بجود و فضل وی بود كه این صفات در تو بیافرید، و داعیه و قدرت و ارادات بیافرید، اما تو در میان هیچكس نه ای و بتو هیچ چیز نیست جز آنكه راه گذر قدرت حق تعالی ای و بس.
هشت كار پس از گناه كفارت گناه بود - ۱
هر كه اندر دوام توبه وی بر گناهی بود باید كه بزودی بكفارت و بتدارک آن مشغول شود، و آثار دلیل كند بر آنكه هشت كار است كه چون پس از گناه برود كفارت گناه بود؛ چهار اندر دلست: یكی توبه یا عزم اندر توبه، و دوستی آنكه دیگر بار آن نكند، و بیم آنكه بر آن معاقب باشد، و امید عفو؛ و چهار بتن است: یكی آنكه دو ركعت نماز بكند و پس از آن هفتاد بار استغفار كند و صد بار بگوید سبحان الله العظیم وبحمده، و صدقه بدهد آن مقدار كه تواند، و یک روز روزه دارد،