نوع دیگر از نصایح - ۲
الٰهی طاعت اگر چه بسی نداریم اما در دو جهان بجز تو كسی نداریم، ببازار بگاه و نماز بیگاه دنیا آبادان و دین تباه، نه شرم در جوانی و نه پشیمانی در پیری از كودكی تا پیری همه ناپاكی و دلیری. عمری بكاستی و عذری نخواستی از روی راستی نروی براستی. مرگ در كمین و مقام تو در زیر زمین و بازگشت تو برب العالمین و تو خواجه همین و همین و همین.
الٰهی اگر پرسند كه این چه زاریست گویم كه این چه خواریست مرا صنعت حق ناگذاریست نترا صنعت بردباریست، ای نوازندهٔ غریبان من غریبم این درد را دوا كن چون توئی طبیبم باش تا محنت دنیا بسر آید و تخم عنابت برآید شام جدایی فرو شود و صبح وصال برآید در سعادت گشاده شود بخت ازلی بدر آید.
ملكا این آشنائیت پاینده است كه رهی درین اندیشه عمر بگذاشت اگر آشنائیت نیست رهی مغبون كه برداشت و اگر پنداشت است پنداشت بر رهی كه گماشت.
الٰهی جز از درگاه تو درگاه نیست، و جز از تو بر تو راه نیست، دریاب رهی را كه جز تو پناه نیست.
ای همه تو بس با تو هرگز كی پدید آید كس از خاک چه آید و آنچه از خاک آید چرا شاید، زهی بیچاره و عنایت تو عزیز یا بكرم دست گیر ورنه ازو مخواه هیچ چیز، من بقدر تو نادانم، و سزای ترا نا توانم و در بیچارگی خود سرگردانم و در دست پراكندگی حیرانم چون منی چون بود من چنانم.
الٰهی بی تو جای شادی نیست و جز از تو روی آزادی نیست، فضل ترا گران نیست و شكر ترا زبان نیست.