پیدا كردن آنچه صغایر بدان كبایر شود - ۳
سوم آنكه شاد شود بگناه و آنرا غنیمتی و فتوحی داند و بدان فخر آورد، و باشد كه ببارنامه بگوید كه فلانرا بفریفتم و مال وی ببردم و وی را بمالیدم و دشنام دادم و خجل كردم و اندر مناظره وی را تشویر دادم و امثال این؛ و هر كه بسبب هلاک خود شاد شود و فخر كند، دلیل آن بود كه دل وی سیاه شده است، و هلاک از آن بود.
چهارم آنكه چون پرده بر گناه وی نگاه دارد پندارد كه این خود عنایت است اندر حق وی، نترسند از آنكه این امهال و استدراج بود تا بتمامی هلاک شود.
پنجم آنكه اظهار معصیت كند و ستر حق تعالی از خویشتن برگیرد، و باشد كه دیگری بسبب وی نیز رغبت كند و وی را وبال رغبت و معصیت دیگران حاصل آید و اگر صریح كسی را ترغیب كند و اسباب آن بسازد تا اندر وی آموزد، وبال مضاعف گردد. و سلف گفته اند: هیچ خیانت نیست بر مسلمان بیش از آنكه معصیت اندر چشم وی آسان كنی.
ششم آنكه گناه كسی كند عالم بود و مقتدی بود، و بسبب كردار وی دیگران دلیر شوند و گویند اگر نبایستی كردی وی نكردی: چنانكه عالم همه ابریشم پوشد و بنزدیک سلطان شود و مال وی بستاند، و اندر مناظره زبان سفاهت اطلاق كند و اندر اقران خویش طعنه زند، و بكثرت مال و جاه فخر كند، همه شاگردان بوی اقتدا كنند، و بدیشان نیز چون استاد شوند شاگردان دیگر اقتدا كنند و از هر یكی ناحیتی تباه شود، كه اهل هر شهری بیكی از ایشان بگروند، ناچار وبال همه اندر دیوان مقتدی باشد، و برای این گفته اند: خنک آنكس كه بمیرد گناه وی نیز بمیرد. و هر كه چنین گردد گناه وی باشد كه هزار سال پس از مرگ وی بماند.