Untitled Document

در بیان رفتن بمسجد - ۳

كه خواجه امام فخر الدین زاهد گفت كه ظالمی قاضی امام عاصم را بگرفت و بند كرد قاضی دران اندیشه بود در خواب رفت دید كه یكی او را گفت كه چون صبح بدمد اوّل بانگ نماز كه بشنوی این دعا را بخوان بعد ازان جواب بانگ نماز بگوی تا خلاص یابی قاضی همچنین كرد چون از بانگ نماز فارغ شده آوازی بگوش وی رسید پرسید كه این آواز از چه بود گفتند كه آن ظالم از رواق بیفتاد و گردنش بشكست و بمرد قاضی از بند خلاص یافت امام (بكر عماد الدین) [عماد الدین ابوبكر مرغینانی ابن صاحب الهدایة استشهد سنة ۶۲۰ ه. [۱۲۲۳ م.[] رحمه الله گفت كه هر كه مهمّی در پیش آید بانگ نماز را در گوش راست او بگویند و قامت را در گوش چپ وی خدای تعالی آن مهم ویرا كفایت كند از وی بفضل و رحمت خود وهو الكافی.

حقیقت عجب و ادلال

بدانكه هر كرا حق تعالی نعمتی داد چون علم و توفیق عبادت و غیر آن، و از زوال آن هراسان بود و همی ترسد كه از وی باز ستانند، این معجب نبود، و اگر ترسان نباشد و بدان شاد بود از آن وجه كه نعمت و عطیت حق تعالی است نه از آن وجه كه صفت ویست، هم معجب نباشد، اما اگر شاد بدان بود كه صفت ویست، و از آن غافل ماند كه این نعمت حق تعالی است، و از هراس آن خالی بود، این شادی بدین صفت عجب باشد، و اگر باز آن بهم خود را حقی داند بر خدای تعالی، و این عبادت خویش خدمتی پسندیده داند، این را اِدلال [بخدمت و كار خویش فخر كردن و نازیدن] گویند، كه خود را دالّتی [دالت: دستاویز و وسیله ناز] همی داند، و چون كسی را چیزی دهد و آن عظیم بود اندر دل وی معجب بود، و اگر با آن بهم از وی خدمت و مكافات بیوسد ادلال این بود. و رسول- علیه السلام- گفت كه: «نماز كسی كه بدان دالّت كند از سر وی برنگذرد»، و گفت: «اگر همی خندی و بتقصیر خویش مقرّی، بهتر از آنكه همی گریی و آن كاری دانی».