Untitled Document

یک آفریدگاری هست

موجود، یعنی، چیزی كه وجود دارد دو نوع است: یكی (ممكن)، دومی (واجب) است. اگر موجود، صرفاً، تنها و تنها ممكن می بود و اگر واجب الوجود وجود نمی داشت، هیچ چیزی نمی توانست هست شود. [زیرا، از حالت نیستی به حالت هستی آمدن، یعنی به وجود آمدن یک ناموجود، یک تغییری است، یک حادثه است. بنابر معلومات فیزیكی ما، برای اینكه در هر جسمی یک حادثه ای بوقوع بیاید، بر این جسم یک نیروی خارجی باید تاثیر كند، لازم می آید كه منبع این نیرو، قبل از این جسم، وجود داشته باشد.] به همین دلیل، موجودیكه ممكن باشد، خود بخود نمی تواند بوجود بیاید و نمی تواند در موجودیت قائم باشد، پایدار باشد. اگر بر آن، یک نیرویی (قوتی) تاثیر نمی كرد، همیشه در نیستی باقی می ماند. نمی توانست هست شود. چیزی كه نمی تواند خود را هست كند، البته كه نمی تواند ممكن های دیگر را خلق كند، نمی تواند بیافریند. آنكه ممكن را می آفریند، لازم و ضروری است كه واجب الوجود باشد. هست بودن عالم، نشان میدهد كه یک آفریدگاریكه این عالم را از نیستی بوجود آورده است، موجود می باشد. دیده می شود كه، یگانه آفریدگار همه ممكن ها، تنها و تنها واجب الوجود می باشد، با اینكه او حادث نیست، با اینكه او ممكن نیست، یعنی با اینكه او همیشه موجود است. او قدیم (اذلی) است. یعنی همیشه موجود بود.

واجب الوجود به این معنی می باشد كه، وجودش از غیر (از دیگری) نبوده فقط و فقط از خودش می باشد. یعنی همیشه، دائماً خود بخود موجود می باشد. از طرف كسی دیگری آفریده نشده است. اگر اینچنین نباشد، لازم میگردد كه ممكن و حادث باشد و از طرف كسی دیگر آفریده شده باشد. و این، نتیجه ای است كه برعكس فكر ملاحظه شده می باشد. (خدا) در فارسی بمعنی، خود بخود (از خود) همیشه هست شونده (باشنده)، یعنی بمعنی قدیم (اذلی) می باشد.