Untitled Document

در صدق - ۲

 و كمال این صدق بدو چیزست: یكی آنكه بتعاریض نیز نگوید چنانكه گویی راست گوید و كسی چیز دیگر فهم كند! ولكن جایی بود كه راست گفتن مصلحت نباشد، چنانكه در حرب و میان دو زن و در صلح دادن مردمان در دروغ رخصتست، لكن كمال آنست كه در چنین جای تواند تعریض كند و صریح دروغ نگوید، پس اگر گوید چون صادق بود و قصد و نیت برای خدای تعالی بود و برای مصلحت گوید از درجه صدق نیفتد؛ كمال دوم آنكه در مناجات با حق تعالی صدق از خود طلب كند، چون گوید: جهت وجهی و روی دل وی با دنیا بود دروغ گفته باشد و روی بخدای تعالی نیاورده باشد، و چون گوید: ایاک نعبد، یعنی كه بندهء تو ام و ترا می پرستم و آنگاه در بند دنیا بود یا در بند شهوات بود و شهوات زیر دست وی نباشد بلكه وی زیر دست شهوات بود، دروغ گفته باشد، كه وی بندهء آنست كه در بند آنست، و ازین گفت رسول- صلوات الله علیه-: «تعس عبدالدرهم و تعس عبدالدینار» ویرا بنده زر و سیم خواند؛ بلكه تا از همه دنیا آزادی نیابد بندهء حق نشود، و تمامی این آزادی و حریت آن بود كه از خود نیز آزاد شود چنانكه از خلق آزاد شد، و بدانچه با وی كند راضی بود، و این تمام صدق بود در بندگی، و كس را كه این نبود نام صدیق نبود بلكه نام صادق نیز نباشد،

صدق دوم در نیت بود، كه هر چه بدان تقرب كند جز خدای تعالی نخواهد بدان و آمیخته نكند، این اخلاص بود و اخلاص را نیز صدق گویند، كه هر كه در ضمیر وی اندیشه دیگر باشد جز تقرب، كاذب بود در عبادت كه مینماید،