Untitled Document

در صدق - ۴

صدق پنجم آن بود كه هیچ چیز در اعمال فرا ننماید كه باطن وی بدان صفت نبود: مثلا اگر كسی آهسته رود و در باطن وی آن وقار نبود صادق نبود، و این صدق براست داشتن سر و علانیت حاصل آید، و این كسی را بود كه سر و باطن وی بهتر از ظاهر بود یا همچون ظاهر بود، و ازین گفت رسول- صلوات الله علیه-: «بار خدایا سریرت من بهتر از علانیت گردان، و علانیت من نیكو كن»، هركه بدان صفت نبود در دلالت كردن ظاهر بر باطن كاذب بود و از صدیق بیفتد، و اگر چه مقصود وی ریا نبود،

صدق ششم آنكه در مقامات دین حقیقت آن از خویشتن طلب كند و باوایل و ظواهر آن قناعت نكند چون زهد و محبت و توكل و خوف و رجا و رضا و شوق، كه هیچ مومن از اندک این احوال خالی نبود، ولكن ضعیف بود آنكه درین قوی باشد او صادق بود، چنانكه گفت: «انما المومنون الذین آمنوا بالله ورسوله ثم لم یرتابوا» [مومنان آنكسانند كه بخدا و پیامبرش ایمان آوردند و پس از آن شبهه نكردند این چنین كسان صادقان و راستگویانند]، تا آنجا كه گفت: «اولئك هم الصادقون»، پس كسی را كه ایمان وی بتمامی بود ویرا صادق گفت، و مثل این آن بود كه كسی از چیزی ترسد نشان آن بود كه می لرزد و روی وی زرد بود و طعام و شراب نتواند خورد، اگر كسی چنین از خدای بترسد گویند این خوف صادق است، اما اگر گوید كه از معصیت می ترسم و دست ازان ندارد این را كاذب گویند، و در همه مقامات همچنین تفاوت بسیارست.

پس هر كه درین هر شش صادق بود و آنگاه بكمال بود ویرا صدیق گویند، و آنكه در بعضی ازین صادق بود ویرا صدیق نگویند ولكن درجه وی بقدر صدق وی بود.