Untitled Document

[تشبیه طبیعی و منجم بمورچه]- ۱

این بیچاره طبیعی محروم، و منجم محروم، كارها با طبایع و نجوم حوالت كردند: مثال ایشان چون مورچهٴ است كه بر كاغذ میرود، و كاغذی میبیند كه سیاه میشود، و بر وی نقشی پیدا میاید. نگاه كند، سرقلم را بیند، شاد شود و گوید: «حقیقت اینكار بشناختم، و فارغ شدم: این نقاشی قلم میكند» و این مثل طبیعی است كه هیچ چیز ندانست از تحرّكات عالم، جز درجهٴ بازپسین. پس چون مورچهٴ دیگر بیامد، كه چشم وی فراخ تر بود، و مسافت دیدار وی بیشتر گفت غلط كردی، كه من این قلم مسخر میبینم، و ورای وی چیزی دیگر همی می بینم، كه این نقاشی وی میكند، و بدین شاد شد و گفت: «حقیقت اینست كه من دانستم كه نقاش انگشت است، نه قلم و قلم مسخرست»، و این مثال منجم است كه نظر وی بیشتر بكشید و بدید كه طبایع مسخر كواكب اند، ولكن ندانست كه كواكب مسخر فرشتگانند، و بدرجاتی كه ورای آن بود راه نیافت. و چنانكه این تفاوت میان طبیعی و منجم از عالم اجسام افتاد، و از وی خلافی خاست، میان كسی كه بعالم ارواح ترقی كردند هم این خلافست: كه بیشتر خلق چون از عالم اجسام ترقی كردند، و چیزی بیرون اجسام بازیافتند، بر اول درجه فرود آمدند، و راه معراج بعالم ارواح بریشان بسته شد، و در عالم ارواح – كه آن عالم انوار است- همچنین عقبات و حجب بسیار است، بعضی درجهٴ وی چون كوكب، و بعضی چون قمر، و بعضی چون شمس. و این مراقی [جمع مرقات: نردبانها] معراج كسانی است كه ملكوت السموات بایشان نمایند، چنانكه در حق خلیل علیه السلام خبر داد حق عزوجل: « وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ [و این چنین نمودیم بابراهیم مالک آسمانها و زمین را]» تا آنجا كه گفت: « إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ [هر آینه متوجه ساختم روی خود را بكسیكه آفرید آسمانها و زمین را]»