Untitled Document

چگونگی احتساب است - ۲

و باین و امثال این دل او خوش كند: و هر كه چنین نكند تا كسی برنجد، و مثل او چون كسی بود كه خون از جامه ببول می شوید، یا خواهد كه خیری بكند و شری كرده باشد!

درجهٔ سیم وعظ و نصیحت بود- برفق نه بعنف-، كه چون داند كه حرامست، در تعریف فایده نبود، تخویف باید كرد، و لطف درین آن باشد كه مثلا چون كسی غیبت می كند، گوید كیست از ما كه در وی عیبی نیست؟ پس بخویشتن مشغول بودن اولیتر! یا خبری برخواند در غیبت.

و اینجا آفتی عظیم است كه از آن سلامت نیابد الا كسی كه موفق بود، چه در نصیحت كردن دو شرف است: یكی آنكه عز علم و ورع خویش اظهار كند، دیگر عز تحكم و علو رفعت خود بر آن كس نمودن، و این هر دو از دوستی جاه خیزد، و این طبع آدمی است، و غالب آن باشد كه او پندارد كه وعظ می دهد و طاعت شرع می دارد، و بحقیقت طاعت شهوت و جاه داشته است، و معصیت كه بر وی رفته است، از آنچه آنكس میكند، باشد كه بتر بود، و باید كه بخود نظر كند: اگر توبهٔ آنكس از سر نصیحت دیگری دوستر دارد از آنكه از نصیحت او، و نصیحت خود را كاره است، خود نصیحت او را مسلم است، و اگر آن دوستر دارد كه بقول او دست بدارد، باید كه از خدای ترسد. چه بیم آنست كه بدین نصیحت بخود دعوت می كند نه بحق؛

داود طایی را گفتند: چگویی كه كسی در نزدیک سلطان شود و حسبت كند؟ گفت: ترسم كه بتازیانه بزنندش، گفتند: قوت آن دارد، گفت: ترسم كه بكشندش، گفتند: قوت آن دارد، گفت: ترسم از آن علت عظیم ترین، و آن عجبست.