Untitled Document

در رضا بقضا - ۴

و دست ارادت خلق نبشتهٔ لوح المحفوظ را محو نتواند كرد و نتواند خواست جز آنكه من میخواهم و قدم از دیدهٔ ارادت ما بیرون نتواند نهاد بعزت و جلال من كه اگر بار دیگر از قضایٔ من بنالی لباس نبوت از برت بیرون كنم و باک ندارم حكایت ذوالنون مصری میگوید در بنی اسرائیل عابدی هفت صد سال خدای را عبادت كرده بود و پیوسته میگفتی الٰهی لا اطلب الارضاك یعنی نخواهم جز رضای تو وحی آمد بدانیال علیه السلام كه عابد را بگوی اگر عبادت آسمانیان و زمینیان ترا باشد جای تو دوزخ ست دانیال علیه السلام عابد را ازانحال خبر داد عابد شاد شد و گفت مرحبا بحكم ربی واهلا بقضائه آنگاه گفت ای پیغمبر خدای هفت صد سال رضایٔ حق طلبیدم و گمان بردم كه در مملكت او كمتر از پشه ام اكنون كه همیمهٔ دوزخ را می شایم و رضایٔ وی درین ست كه من بدوزخ روم من نیز رضایٔ وی میخواهم فرد: گر دستهٔ گل زما نیاید# هم همیمهٔ دیگ را بشائیم# وحی آمد كه ای دانیال بندهٔ مرا بگوی چون تو از من راضی شدی من نیز از تو راضی ام بعزت و جلال من كه اگر همه گناه آسمانیان و زمینیان تراست قلم عفو دران همه كشیدیم و رقم دوستی در تو كشیدیم و ترا شایستهٔ بهشت و دیدار خود گردانیدیم حكایت قدوة الابدال شیخ احمد جامی قدس سره میگوید مدت سی سال درین اندیشه می بودم كه حال كه در جهان خوشتر تا چنان دانستم كه حال دو كس از همه خوشتر یكی آنكه مدتی در خراب روزگاری و تباه كاری بسر برده بود و از روا و ناروا هر چه خواست كرد ناگاه توفیق رفیق بحال وی گردانیدند و كمند عنایت در گردن جان وی افگندند تا ازانها همه باز آمد و او را در سلک دوستان درآوردند و درجهٔ اولیا كرامت كردند دویم حال اهل رضا كه بهر چه حق كند راضی باشند حال این دو طایفه از حال همه كس خوشترست