Untitled Document

آدمی در نفس اختیار خویش مضطرست - ۲

و تا كسی این نشناسد كه ان الله تعالیٰ خلق آدم علی صورته این در فهم وی نیاید، و در عنوان بچیزی ازین اشارت كرده ایم و سخن كوتاه كردن درین اولیتر: كه این سلسلهٔ دیوانگانرا بجنباند و كسی طاقت فهم این ندارد.

اما توحید سیم كه آن توحیدست در فعل، شرحی دراز گفته ایم در كتاب احیا، اگر اهل آنی از آنجا طلب كن، و آن مقدار كه در اصل شكر گفته ایم اینجا كفایتست: كه بدانی كه آفتاب و ماه و ستارگان و میغ و باد و هرچه از اسباب دانی همه مسخر اند چون قلم در دست كاتب، و هیچ بخود نمیباشند، كه ایشانرا میجنبانند بوقت خویش و بقدر خویش چنانكه میباید، پس حوالت كارها با ایشان خطاست همچون حوالت توقیع خلعت با قلم و با كاغذ، اما آنچه در محل نظر است اختیار حیوانات است، كه پنداری كه بدست آدمی چیزی است و این خطاست كه آدمی در نفس اختیار خویش مجبور و مضطر است چنانكه گفته ایم كه كار وی در بند قدرتست و قدرت مسخر ارادتست تا آن كند كه خواهد، ولكن چون خواهد خواست بیافریند، اگر خواهد و اگر نخواهد! پس چون قدرت مسخر ارادت است و كلید ارادت بدست وی نیست پس هیچ چیز بدست وی نبود و تمامی این بدان بشناسی كه بدانیكه فعلی كه بآدمی حوالت كنند بر سه وجه است: یكی آنكه مثلا اگر پای بر آب نهد فرو شود گویند آب را خرق بكرد و از یک دیگر جدا كرد، اینرا فعل طبیعی گویند، و دیگر آنكه گویند آدمی نفس بزد، و اینرا فعل ارادتی گویند؛ سیم آنكه گویند سخن گفت و برفت، و اینرا فعل اختیاری گویند. اما آن فعل طبیعی پوشیده نیست كه بوی نیست: كه چون وی بر روی آب حاضر خواهد آمد لابدست كه از گرانی وی آب از هم شكافته شود، و این نه بوی بود كه اگر خواهد نه چنین بود؛