Untitled Document

پیدا كردن حقیقت توكل - ۲

و از جهت خویش حیله و تدبیر در باقی كند [در باقی كردن: تمام كردن دست برداشتن]؟ هم چنین هر كه معنی «نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» [خوب آقا و مولی و خوب وكیلی است (خداوند)] بشناخت و ایمان آورد كه هر چیز كه هست بخدای است و هیچ فاعل دیگر نیست، و باز اینهمه در علم و قدرت هیچ نقصان نیست و رحمت و عنایت چندانست كه وراء آن نتواند، بود، بدل اعتماد كند بر فضل خدای تعالی و حیلت و تدبیر در باقی كند، و بداند كه روزی وی مقدر است و بوقت خویش بوی میرسد، و كارهاء وی چنانكه در خور فضل و كرم و بزرگی و خداوندی وی است ساخته كرده اند، و باشد كه این یقین باشد بدین صفات، ولكن در طبع بد دلی باشد كه هراسان باشد: كه نه هر چه آدمی یقین داند طبع وی آن یقین را طاعت دارد، بلكه باشد كه طاعت همی دارد كه بیقین می داند كه خطاست، چنانكه اگر حلوا میخورد كسی بنجاست تشبیه كند چنان شود كه نتواند خورد، اگر چه میداند كه دروغست، و اگر خواهد كه با مرده ای در خانه بخسبد نتواند، اگرچه بیقین داند كه مرده چون جمادست و برنخیزد، پس توكل را هم قوت یقین باید و هم قوت دل، تا آنگاه آن اضطرار از دل بشود، و تا آرام و اعتقاد تمام حاصل شود توكل نبود: معنی توكل اعتماد دلست بر حق تعالی در كارها و خلیل- صلوات الله علیه- را ایمان و یقین تمام بود، ولكن گفت: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» [خدایا بمن بنما كه چگونه مردگان را زنده میسازی، گفت «خدا» مگر ایمان نیاورده ای؟ گفت «ابراهیم» آری ولكن برای آنكه دلم آرام گیرد]، گفت: یقین هست ولكن تا دل آرام گیرد، كه آرام دل تبع تخیل و حس باشد در ابتداء حال، آنگاه چون بنهایت رسد دل نیز تبع یقین شود و ترا بمشاهدت ظاهر حاجت نیاید.